شناسه خبر : 43027
شنبه 08 اسفند 1394 , 12:36
اشتراک گذاری در :
عکس روز

ششم اسفند سالروزشهادت "حمیدباکری"

حمید برای پیروزی انقلاب به ایران آمد و در تظاهرات مردمی شرکت می‌کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید‌. بعد از پیروزی انقلاب حمید به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد.

فاش نیوز - ششم اسفندیادآور شهادت مردی از تبار آذربایجان است که خود و برادرش جزئی از ماندگارترین حماسه آفرینان نه تنها خطه آذربایجان که ایران اسامی اند.

شهید حمید و مهدی باکری.

حمیدباکری قائم مقام لشکر31 عاشورا در ششم اسفندسال 62 در جزیره مجنون آسمانی شد. به همین مناسبت یادبودی از این شهید والامقام تقدیم حضورکاربران عزیز میشود.

شهید حمید باکری در پاییز سال 1333 "ه‌.‌ش‌" در شهر ارومیه دیده به جهان گشود‌. در سن دو سالگی مادرش را در یک حادثه تصادف از دست داد و با خانواده‌اش پیش عمه‌اش زندگی کرد و در اصل عمه‌اش نقش مادر را برای او بازی می‌کرد‌.

در دوران مدرسه‌اش ساواک برادر بزرگترش را به شهادت رساند‌. وی در دوران جوانی در شهر تبریز با برادرش مهدی و یکی از دوستان او هم‌اتاق شد و به فعالیت سیاسی پرداخت. در سال ۱۳۵۵ به ترکیه و از آنجا به سوریه رفت تا یک دوره چریکی ببیند. بعد از آن به  آلمان رفت تا درس بخواند اما با عزیمت امام خمینی(ره) به پاریس، وی هم عازم فرانسه شد.به همین علت از جانب پدر برای فعالیت‌های سیاسی محدودیت داشت‌. بعد از اتمام دوره متوسطه به سربازی رفت و در دوران سربازیش بیشتر با حقایق اطراف آشنا شد و بعد از اتمام سربازی به کمک مهدی و یکی دیگر از دوستانش به دانشگاه راه پیدا کرد‌.


فعالیتهای انقلابی و مذهبی خود را گسترده کرد‌. او برای محکم‌تر کردن پایه‌های اعتقادیش و به سبب مشکلاتی که در ایران برایش به وجود آمده بود تصمیم گرفت از کشور خارج شود، ابتدا به ترکیه رفت اما با دیدن وضع آن جا و وضع دانشجویان دانشگاههای ترکیه شروع به مکاتبه با پسر دایی‌اش در آلمان کرد‌. و بالاخره شهر "آخن‌" پذیرای حمید شد‌. بعد از مدتی شنید که امام خمینی‌(ره‌) به پاریس تبعید شده‌اند، لذا تصمیم گرفت که بدون واسطه صحبتهای امام را بشنود‌. او کم کم شروع به حمل اسلحه کرد و سلاح‌ها را تا مرز ایران و ترکیه می‌آورد و انتقال آنها به داخل کشور به عهده مهدی بود‌.
حمید برای پیروزی انقلاب به ایران آمد و در تظاهرات مردمی شرکت می‌کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید‌. بعد از پیروزی انقلاب حمید به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد.در بحبوحه این وقایع پدر حمید در سال 1358 در تصادف با اتومبیل کشته شد. مدتی پس از این ماجرا حمید که در شورای فرماندهی سپاه ارومیه بود تصمیم به ازدواج گرفت. او با هزینه ای معادل پانصد تومان با خانم فاطمه امیرانی، پیوند زناشویی بست و با همسرش قرار گذاشت از هیچکس هدیه قبول نکنند.

بعد از مدتی به فرمان امام مبنی بر تشکیل بسیج، مسئول بسیج استان شد و همسرش هم مسئول بسیج خواهران‌.
کم‌کم ارومیه داشت حال و هوای قبل از پیروزی را فراموش می‌کرد و همه چیز رنگ و بوی انقلابی گرفته بود‌.
در یکی از نماز جمعه‌ها حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمان آزادسازی سنندج از دست ضد انقلابیون و دموکراتها را صادر کردند، حمید هم 150 نفر از بچه‌های سپاه را باهواپیمای c130برای مقابله با ضد انقلابیون به سنندج برد‌.


سنندج و مهاباد آزاد شد و حال نوبت بازسازی بود، حمید مسئول کمیته برنامه جهاد شد و تصمیم بر بازسازی داشت‌. بعد از اینکه جنگ شروع می‌شود حمید بودن درجبهه‌ها را به فعالیت پشت  جبهه ترجیح می‌دهد‌.
اما حضور حمید در همه جا لازم بود چون نیروی فعال و مخلصی بود‌.

در سال 1360خدا "احسان‌" را وسال 1362 دخترش آسیه رابه او داد‌. حالا علاوه بر مسئولیتهایش باید معلم خانواده نیز باشد‌. پس خانواده را همراه خود به اهواز می‌برد‌. عملیاتها شروع می‌شود‌. حمید در عملیاتهای زیادی شرکت می‌کنند‌ و بارها مجروح می شود، از جمله : فتح‌المبین‌، بیت‌القمدس‌، رمضان‌، والفجر مقدماتی‌، والفجر چهار، و غیره‌.

اما آخرین عملیاتی که حمید در آن حضور داشت "خیبر" بود‌. آقا مهدی زنگ زد و حمید را به حضور در جبهه فرمان داد‌. اما آن روز عصر با تمام خستگی دوباره به خانه آمد. فاطمه تعجب کرد. او صبح زود رفته بود، حتما" برای کار مهمی بازگشته. حمید گفت: «من برای عذرخواهی آمده ام. چند روزی است که به علت کسر خواب و کار زیاد، نمی توانم به مسائل و مشکلات شما برسم.» از وقتیکه به منزل آمده بود، حال دیگری داشت. مهدی گفته بود که از خانواده خداحافظی کن و بیا منطقه. به فاطمه نگاه کرد و گفت: «آماده باش اعلام شده است، فردا باید بروم.»… بعد از صبحانه قصد رفتن کرد که فاطمه پرسید: «با بچه ها خداحافظی نمی کنی؟» پاسخ داد: «نه بیدار می شوند و تو را اذیت می کنند.» اما ته دلش آرزو داشت که بیدار شوند و آنها بیدار شدند. احسان به سوی پدر دوید و پای او را گرفت که: «نمی گذارم بروی؟» و آسیه هم چهار دست و پا خود را به او رساند و پای دیگرش را چسبید. بچه ها گریه می کردند. فاطمه هم گریه کرد. اما حمید رفت. شاید او هم در راه گریست. به یاد آخرین وداع امام حسین (ع) و درک سوزی که پیش از این وصفش را شنیده بود.


حمید هم از خانواده خداحافظی کرد‌. رفت و حاج مهدی معاونانش را به همه معرفی می‌کند‌. اولی حمید باکری و دومی مرتضی یاغچیان‌. حمید باکری در حال حفاظت از پل جزیره مجنون از دست عراقیها به شهادت می‌رسد و یاغچیان مسئولیت او را به عهده می‌گیرد اما چندی بعد او نیز شهید می‌شود اما جزیره مجنون همچنان حفظ می‌شود‌.

وصیتنامه شهید والامقام "حمیدباکری"

بسم الله الرحمن الرحیم

در این لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشیمانی وصیت خود را می نویسم و علم کامل دارم
که در این ماموریت شهادت ، جان به پروردگار بزرگ باید تسلیم نمایم انشاالله که خداوند متعال با رحمت و بزرگواری خود گناهان بیشمار این بنده خطاکار را ببخشند.

وصیت به احسان و آسیه عزیز

۱) انشاالله وقتی به سنی رسیدید که توانستید این وصایا را درک نمائید هر چند روز یکبار این وصیتنامه را بخوانید.
2) شناخت کامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پیدا نمائید در پی اصول اعتقادی تحقیق و مطالعه نمائید و تفکر زیاد نمائید تا به اصول اعتقادی یقین کامل داشته باشید.
3) احکام اسلامی را (فروع دین) با تعبد کامل و بطور دقیق و با معنی بجا آورید.
4) آشنایی کامل با قرآن کریم که عزت‌بخش شما در این دنیای سر تا پا گناه خواهد بود داشته و در آیات آن تفکر زیاد بنمائید و با صوت خواندن قرآن را فرا گیرید.
5) از راحت طلبی و بدست آوردن روزی بطور ساده دوری نمائید. دائم باید فردی پرتلاش و خستگی ناپذیر باشید.
6)‌ یقین بدانید تنها اعمال شما که مورد رضایت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالی است که تحت ولایت الهی و رسولش و امامش باشد بنابراین در هر زمان و هر موقعیت همت به اعمالی بگمارید که مورد تائید رهبری و امامت باشد.
7) به کسب علم و آگاهی و شناخت در تاریخ اسلام و تاریخ انقلابات اسلامی اهمیت زیاد قائل شوید.
8) قدر این انقلاب اسلامی را بدانید و مدام در جهت تحکیم مبانی جمهوری اسلامی کوشا باشید و زندگی خودرا صرف تحکیم پایه های این جمهوری قرار دهید.
9) به اخلاقیات اسلام اهمیت زیاد قائل شده و آن را کسب و عمل نمائید.
10) در جماعات و مراسم به خصوص نماز جمعه ، دعای کمیل و توسل و مجالس بزرگداشت شهداء مرتب شرکت نمائید.
11) رساله امام را دقیق خوانده و مو به مو عمل نمائید.
12) حق مادرتان را نگهدارید و قدرش را بدانید و احترام و احسان به مادرتان را به عنوان تکلیف دانسته و خود را عصای دست ایشان نمائید.
13) در زندگیتان همواره آزاده باشید و هیچ چیز غیر از خدا و آنچه خدائی است دل نبندید و بدانید که دنیا زودگذر و فانی است ، فریب زرق و برق دنیا را نخورید.
14) برحذر باشید از وسوسه های نفس و مدام به یاد خدا باشید تا از شر نفس و شیطان در امان باشید.

وصیّت به(همسرش) فاطمه :

1) می دانم در حق شما مدام ظلم کرده ام و وظیفه ام را بجا نیاورده ام ولی یقین بدان که خود را بنده ای قاصر و کم کاری میدانم و امید دارم که حلالم نمائید.
2) احسان و آسیه امانت هایی هستند در دست تو و مدام در در تربیت اسلامی آنها باید همت گمارید و توجیه و کنترل مواردی که به آنها وصیت نموده‌ام به عهده شماست.
3) از کوچکی آنها را با قرآن آشنا کرده و به کلاس قرائت قرآن بروید.
4) از کوچکی آنها را در مجالس و مجامع خصوصا نماز جمعه ، دعای کمیل و یادبود شهداء شرکت بدهید.
5) درآمد یا پولی نداشته و ندارم که مهریه تان را بدهم انشا ا… که حلال خواهید کرد.
6) مقداری به مهدی مقروضم به شکلی که برایتان مقدور باشد پرداخت نمائید منتهی فشار مادی بیش از حد به خودتان در این مورد وارد نکنید.
7) انشاءالله که شما و عموم فامیل در یادبود من به یاد شهدای کربلا و امام حسین گریه و عزاداری نمائید و مرتب بیاد بیاورید که هستی دهنده اوست و باید شکر به مصلحت الهی گفت.

متاسفانه به علت نبودن وقت نتوانستم وصیتم را تمام نمایم از عموم آشنایان و فامیل حلالیت می‌خواهم انشاءالله همه خدمتگزار اسلام خواهند بود ...حمید باکری 1362/11/30

 

کد خبرنگار: 21
اینستاگرام
بنــــــــــــــامــ خدا.
ابتـــــداسلامے به پاڪــے وزݪاݪی چشمه سارانـــے که درتبریزازقلب ڪــــوهــای سربه فلڪ کشیده به دشت هایے میریزدکه روزڱارے باڪرے های پاک آݧجـــاقدمـ زدند.اےڪــــــــاش میشـدحالاڪه لیاقت همـــــــراهی باآنها رانداشتیــــــــــم لااقل شبهاے جمعه برفتیم گلـــــــــزا شهداے آنشهرعرض ادبی کنیم ولے یادمان نبودآقامهدے درلحظات عشق بازے پیڪرش برای همیشه مانــــــــدلحظه اےفراموش کردم ڪه آقامهدے عزیزدرآخرین مکالماتش بااحمدآقاچه میگفت یادم نبودکه مهدےعاشق رفتنهاےبدون برگشت بوداماایڪاش خداےسبحان ماراهم لایق سفرمیدانست ڪه امروزاینگونه درتنگنــــــــــاهاےزندگی گمـــ نشویمـ وبجاے شهـــــــادت برای ابــدیت دنبال زندگــــــــی د رمادیات نباشیــــــــم ماهمیشه اگرهم طالب شهادت بودیم قطعاشهادتےمیخواستیم ڪه بدون دردباشدامـــاغافل بودیم ڪه شهادت راخــــــــداےسبحان فقط به اهل دردش میدهدومادراین وادےازباختگان بودیم مهدی حمـــید عـــلی.احــــمد.صمـــــد.راهخدا.وهزاران مهدےهای دیگرد آن وادے باعشق سفرآغـــــــازڪردندوباعشقــــــــی خالص وناب بار سف بستندو رفتند.
سلام
آقا مهدی نیستی ببینی بعد از شما چه ها که با ما رزمندگان نکردند دقیقا از همون شب پذیرش قطعنامه که جنگ تمام شد برای ما جانبازان تازه جنگ شروع شد البته با یک تفاوت اون جنگی که شما فرماندش بودی دشمن رو درو بود ولی بعد از شما جنگ ما شد تزویر و نیرنگ و دروغ مهدی باید خیلی بچه بسیجی را دیده باشی که وقتی ترکش می خورد از ترس اینکه بوردنش عقب زخم خود را می پوشاند ولی بعد از شما کسانی جانشینت شدند که ما را دروغ گویی دانستند و زخم های مانده از جنگ را ندیده گرفتند حق و حقوق ما بسیجی ها را پایمال کردند مهدی اگه بودی من مطمعنم که مثل همون زمان جنگ اول حق بسیجی ها را ادا می کردی ولی من رزمنده جانباز سه ماهه که دخترم از دندان درد می نالد ولی من نمی توانم پول درمانش جور کنم وای که اگه شماها بودید دیگه جانبازی از نداری توی خیابانها دنبال جمع کردن کارتن پاره نبود وو... کجایند مردان بی ادعا
...
و اکنون که نتایج انتخابات مجلس شورای اسلامی معلوم شد .

نشان از تغییرات وسیع در نمایندگان ؛ معلوم است .

بنابراین باید منتظر شکل گیری جدیدی در مجلس باشیم .

و چه بهتر است اگر رئیس و هیئت رئیسه جدید که معلوم شدند :

دیگر با معیشت رزمندگان و جانبازان ، و بچه های جنگ حتی 5 % مخالفت نکنند ؟!

و این مدافعان دین و وطن بتوانند حقوق بگبر شوند و از فقر و نداری رهایی یابند .

این رزمندگان و جانبازان که برای رضای خدا به جبهه رفتند و چشم داشتی به مال و ثروت ندارند و دنبال حق خواهی هم نیستند .

دلیل ندارد که از حداقل معیشت محروم شوند . و 2 میلیون تومان حقوق ناقابل که هزینه ماهانه است را از ایشان دریغ کنند .

به امید مجلسی تازه که از فرهنگ ایثار و شهادت و از معیشت رزمندگان و جانبازان دوری نجوید و فقرشان را نخواهد .

آمین .
بنـــــــــــــــــام خـــــدا.
ســـــــلام برادرم آقــــای همرزم امیدوارم ڪــــه خدای سبحان مشکلاتت راحل وڪمڪــــت کنددوست عــــزیزم اگردرتبریزهستـــی مشڪــــل دخترت که عــــین دخترخودم هست حـــل است اگــــرآنجائے خبرم کن تاآدرس بدهــــم دخترم راببردندانش راترمیم کن .ازطریق همین کامنت منتظرجوابت هستم.میگوینددردهمدردکه داندهمدرد.خداوکیلــــےدخترخودم هم بهمین دردمبتـلااست ودسترسی بجای ندارم خداکریم است ناراحت نباش مهدی .حمید.امام راحل همگی شاهدهستندومادرمحضرخدائیم قطعاخداهمـــه چیزرامیبینددوستتدارم برادرعــزیزم منتظرجوابت هستم.
با سلام خدمت همرزم عزیز و مهربانم جناب امیری
از بذل محبت و بزرگوریتان بی نهایت سپاسگزارم برادرم من اهل فارس هستم و در خدمت شما بخدا عین واقعیت برایتان گفتم این درد بزرگیه که یه جانباز که رفته بخاطر اسایش و امنیت هموطنانش جانباز شده و سلامت خودش را از دست داده نتواند سلامت خانواده خودش را تامین کند بخداوندی خدا قسم که خود من یک دندون سالم تو دهنم ندارم به همین خاطر وقتی که از مدرسه فرزندانم دعوتم می کنند بخاطر اینکه فرزندانم خجالت نکشند نمی روم ما که بنحوی سلامت خود را در جنگ از دست دادیم حداقل مسئولین امر نباید کمی بفکر سلامتی ما باشند واقعا با یک حقوق کارمندی و چهار سر عائله می شود دیگر به فکر دندان باشی بخدا من خودم هیچ فقط به فکر سلامت فرزندانم هستم ولی حتا این حداقل های زندگی هم ما جانبازان نمی توانیم محیا کنیم نه اینکه بی بخاریم نه نه نه نداری کوچکمان کرده خدا لعنت کند باعث و بانیش در آخر مجددا از بزرگواریتان سپاسگزاریم آقا
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi